تحقیق رایگان سایت علمـی و پژوهشی آسمان , تحقیقات دانش آموزی ، جواب هی سوالات منطق دهم انسانی فرهنگیـان و دانشجویـان  اقدام پژوهی ، گزارش تخصصی

انشا درباره جلسه امتحان

این مطلب شامل شش انشا هست :

انشاء یک

مقدمـه:  به منظور ما هرروزمان گویی برگی تازه از زندگیمان ورق مـی خورد و  درون حال آزمون و آزمایش هستیم بـه طوری کـه انگار هر روز سر جلسه ی امتحان نشسته باشیم.

تنـه انشاء: جواب هی سوالات منطق دهم انسانی جلسه ی امتحان همـیشـه به منظور همـه لحظه ایی استرس زا و پر از ترس بوده کـه آیـا از امتحان موفق بیرون مـی آییم و یـا سرافکنده و شکست خورده مـی شویم و یـا امکان دارد بـه دلایل زیـاد کـه خیلی ها آن را بهانـه تلقی مـی کنند از خواندن امتحان خود کوتاهی کرده باشیم و آن چه را کـه باید ارائه کرده باشیم از آن کاسته ایم و موفق بـه دست یـابی نمرات بالا و بهتر نشده ایم اما این پایـان راه نیست بلکه همـیشـه راهی به منظور جبران داریم

ولی بهتر و آسان تر این هست که همـیشـه درون امتحانات خود چه از نظر درسی و چه از نظر زندگی تمام تلاش خود را به منظور پیروزی بکار گیریم که تا روز بـه روز مسیر موفقیت و پیشرفت ما هموارتر شود و به درجات بالاتر برسیم اما همانطور کـه گفته شد جلسه امتحان همـیشـه یک معضل بزرگ به منظور همـه بوده هست به  خصوص به منظور دانش آموزان کـه حس رقابت بین آن ها خیلی بیشتر هست و هر چه رقابت بین آن ها بیشتر باشد مـیزان تنش نیز بین آن ها بیشتر خواهد بود.

من نیز درون این بین استثناء نیستم و سر جلسه ی امتحان همـیشـه ضربان قلبم تندتر از دیگر مواقع مـی تپد و عرق سرد از پیشانی ام مـی چکد و نامحسوس دستانم مـی لرزد بـه طوری کـه گرفتن خودکار برایم گاهی اوقات سخت مـی شود ، شب های قبل از امتحان دائما خواب های ترسناک مـی بینم، گاهی خواب مـی بینم کـه سرجلسه ی امتحان دیر رسیدم یـا از سوالات امتحان هیچ چیزی نمـی دانم و برگه ام سفید باقی مانده و ترس سراسر وجودم را درون بر مـی گیرداما کم کم درون تلاشم کـه این ترس را از خود دور کنم زیرا هر چه بیشتر بترسی زندگی به منظور خودت کامش تلخ تر مـی شود.

نتیجه گیری: ما هر روز مورد امتحان قرار مـی گیریم، گاهی از نظر علمـی و گاهی درون زندگی، مـهم نیست کـه چه نمره ایی از این امتحان ها بگیریم، مـهم این هست که چه درسی از این امتحان ها گرفته ایم و با این فکر جلسه ی امتحان برایمان روز بـه روز تبدیل مـی شود بـه مکانی به منظور یـادگرفتن نـه به منظور ترس و اضطراب.


انشاء دو

در دوران مدرسه معلم ها از دانش آموزان امتحان مـی گیرند به منظور این کـه مطمعن شوند  دانش آموزان مطالب درس هفته های قبل داده شده را آموخته اند یـا نـه .

جلسه امتحان فضای استرس زایی دارد کـه در هر صورت کـه دانش اموزان درس خوانده باشند یـا خیر استرس خاص خود را دارد . جواب هی سوالات منطق دهم انسانی گاهی این استرس موجب شب بیداری یـا غش  و ضعف و یـا افت فشار خون درون وسط جلسه امتحان مـی شود .سر جلسه امتحان مراقب هایی به منظور جلوگیری از تقلب  و ایجاد فضایی ساکت و عادلانـه به منظور برگزاری امتحان گذاشته مـی شود  که تا با خیـال راحت و آرامش دانش آموزان امتحان خود را بـه خوبی  پشت سر هم  بگذارند.

در ایـام امتحانات سال پیش یکی از هم کلاسی های  بازیگوش درون حال  تقلب  بود کـه یکی  از مراقب ها تقلب او را دید  و به شدت عصبانی شد و برگه ی امتحانی  او را گرفت و به او نمره صفر داد و گفت کـه با تقلب حق دیگران را کـه وقت گذاشتن و در خواندن و تلاش رو پایمال مـیکنی و در آینده درون زندگی خود نیز دنبال تقلب  هستی که تا اینکه از روش های درست زندگی  بـه مشکل خود را بر طرف کنی  بنا بر این  این نمره تو صفر مـی شود که تا درس عبرتی برایت شود که تا هرگز چه درون امتحان  درسی و یـا درون امتحان زندگی  تقلب نکنی

نتیجه گیری :

و  من و دوستانم از این تجربه  درس بزرگی گرفتیم  و همـیشـه تلاش مـی کنیم کـه تقلب  نکنیم و از روش های درست استفاده کنیم

با تشکر از این کـه انشا مرا گوش کردید

 

انشاء سه:

جلسه امتحان جایگاهیـه واسه.دانش آموزان کـه شاید بدترین و درعین حال دشوارترین مکان دنیـاست .

فصل امتحانات کـه شروع مـیشـه دردسر،ما دانش آموزان هم شروع مـیشـه ، هیچ تفریح و یـا کاری،برایمان پیش نمـی یـاد ولی همـینکه این فصل شروع مـیشـه همـه این برنامـه ها بدونـه هماهنگی و جالبتر از همـیشـه جلو راهمون قرار مـیگیره . جواب هی سوالات منطق دهم انسانی بعضی وقتا خودمو بـه بی خیـالی مـی و به خاطره استرسی کـه سر جلسه امتحان بهم دست مـیده مـیشینم و فقط تمرکزم رو مـیدم بـه خوندن درس ، ولی خب بعضی اوقات نمـیشـه وسوسه مـیشم و وای بـه روز امتحان کـه وقتی مـیخام  وارد جلسه امتحان شم همـه استرسم اینـه کـه ایـا مـیتونم این درس رو قبول شم یـا نـه

خدا خیرشون بده این مراقبا رو اخه.کسی نیست بگه عزیزان بـه اندازه کافی اینجا نگرانی و استرس موج مـیزنـه اخه نمـیشـه شما با رفت و امدتون اونو بیشترش نکنین و یـه جایی یـه گوشـه اروم بشینید .

جالب تر اینکه کـه وقتی سر جلسه هستی فقط بـه فکره یـه امداد غیبی یـا یـه چیزی هستی کـه بهت کمک کنـه ،و همش زیر چشمـی بـه اطراف نگاهی مـیندازی و حسرت اونایی رو مـیخوری کـه سرشون پایینـه و دارن مـینویسن و با نگاهت بهشون مـیفهمونی کـه کمکت کنند یعنی تقلب برسونند

بعضی وقتا هم وقتی مراقب از کنارت مـیگذره یـا نگاهت مـیکنـه با چشمان و قیـافه ای مظلوم نگاهی بهش مـیندازی  که تا شاید دلش بـه رحم بیـاد و یـه اشاره ای یـا کمکی بهت ه ، یـا لحظه ای کـه دبیر اون درس مـیاد مـیگه مشکلی ندارید و دانش اموزان ازش سوالایی مـی پرسن ویـا مـیخان راهنمایی کنند کـه اصلا سردر نمـیاری واسه کدوم سواله ،ویـا وقتی که تا مـیبینی کـه داره نگاهت مـیکنـه سریع خودتو مشغول مـیکنی کـه مثلا دارم مـی نویسم .

اینجور وقتا کـه هیچی بلد نیستم یـا چیزی بـه ذهنم نمـیرسه فقط دوست دارم زمان امتحان تموم شـه و بگن برگه ها بالا اخه خجالت مـیکشم زودتر برگه رو تحویل بدم اخه ازینکه برگه خالیمو مراقب نگاه بندازه خجالت مـی کشم ، یکی نیست بگه خب اخه ادم خجالتی بشین بخون کـه نـه دیگه استرس روز و جلسه امتحان رو نداشته باشی و نـه دیگه واسه اینکهی برگه رو نبینـه مجبور شی تمام ساعت امتحان بشینی

و وقتت رو تلف کنی ، البته اتفاق افتاده بعضی وقتا هم کـه سوالا رو بلدم و مشغوله نوشتنم یـهو وقت کم مـیارم

 ولی خب تصمـیم گرفتم دیگه اجازه ندم این استرس و ترس جلسه امتحان بـه سراغم بیـاد و با خوندن و پشتکارم باهاش یـه دوست خوب شم که تا یـه خاطره خب برام بمونـه .

 


انشاء چهار

کلاس ششم بودم و از آن جایی کـه اوایل سال تحصیلی بود معلم ها زیـاد از وضعیت تحصیلی دانش آموزان آگاهی نداشتند. من عادت داشتم درس های حفظی را خط بـه خط حفظ کنم و عیناً بدون کم و کاست درون امتحان تکرار کنم. سر جلسه امتحان علوم اجتماعی بود کـه معلم شروع بـه توزیع برگه های امتحانی کرد. منتظر بودم بلافاصله بعد از دریـافت برگه، متون ضبط شده درون حافظه ام را عیناً بر روی برگه امتحان منتقل کنم.

برگه سوالات بـه دستم رسید، نگاه کلی بـه برگه انداختم، خوشبختانـه پاسخ تمام سوالات را مـی دانستم. بدون درنگ شروع بـه نوشتن پاسخ ها کردم. سوالات را یکی بعد از دیگری با سرعت زیـاد پاسخ مـی دادم. همگی هم عین جملات کتاب! خیـالم راحت بود کـه نمره کامل خواهم گرفت. فقط نگرانیم کمبود وقت بود. چون پاسخ ها را کامل مـی نوشتم وقت زیـادی صرف هر سوال مـی شد.

ساعات پاپانی امتحان بود کـه صدای مراقب شنیده شد. وقت تمام! برگه ها بالا!

در حال نوشتن آخرین کلمات بودم کـه مراقب اسمم را صدا زد. آقای… برگه ات را بالا بگیر!

برگه را بالا آوردم و مراقب شروع بـه جمع برگه ها کرد.

هفته بعد، معلم برگه های تصحیح شده را آورده بود. من یکی کـه خیـالم راحت بود! چند دقیقه اول معلم شروع بـه نصحیت کرد و گفت درون ابتدای جلسه امتحان اعلام کرده بودم کـه هر دانش آموزی تقلب کند، درون طول سال با او درگیر خواهد بود و…

نوبت بـه اعلام نمرات رسید. اسامـی را از بیشترین بـه کمترین نمره مرتب کرده بود! از نمره های بالا شروع شد. آقای… ۱۹ / آقای… ۱۸٫۵ / آقای… ۱۵

اسامـی دانش آموزان یکی بعد از دیگری خوانده مـی شد ولی نام من جزء اسامـی نبود! با خودم مـی گفتم من کـه پاسخ تمام سوالات را کامل داده بودم و در بدترین حالت نمره من ۱۸ یـا ۱۹ بود. خلاصه اسم تمام دانش آموزان خوانده شد، جز اسم من!

در آخر آقای معلم گفتند: “خوب بـه نظرتون با این آقای… کـه به نظر مـی رسه کتاب رو سر جلسه با خودش آورده بوده و دقیقاً از روی جملات کتاب کپی کرده، چیکار کنیم؟” بـه محض شنیدن اسمم ترس و اضطراب سراسر وجودم را فرا گفت و از جایم بلند شدم و با کلمات بریده بریده، شروع بـه دفاع از خودم کردم. معلم حرف هایم را زیـاد باور نداشت که تا اینکه شروع بـه پرسیدن چند که تا از سوالات امتحان بـه صورت شفاهی کرد و وقتی پاسخ های نسبتاً دقیق من را شنید قبول کرد کـه تقلبی وجود نداشته است. سایر دانش آموزان نیز شروع بـه حمایت از من د و تایید د کـه توانایی خوبی درون به خاطر سپردن جملات دارم. درون آخر معلم دستی بـه سرم کشید و گفت “پسر خوب، آخهی پاسخ سوالات رو اینقدر شبیـه جملات کتاب مـی نویسه؟ هدف از درس خواندن حفظ عین جملات نیست، بلکه هدف، درک مفهوم جملات و توانایی بیـان و به کار بردن آنـهاست.”

این اتفاق باعث شد کـه از آن بـه بعد بـه جای بـه خاطر سپردن دقیق جملات، بیشتر مفاهیم آنـها را بـه خاطر بسپارم که تا بتوانم درون آینده از آنـها استفاده کاربردی و عملی کنم.

انشاء پنج

آن روز زنگ آخر امتحان داشتیم. امتحان سخت و دشوار ریـاضی ! امتحان کـه شروع شد صدای پچ پچ از دور و بر کلاس بـه گوش مـی رسید. برگه را کـه نگاه انداختم از همان اول ضربان قلبم تند و تند تر شد. سوال هایش سوال های المپیک را هم درون جیب گذاشته بود.

خلاصه من را کـه به عنوان شاگرد زرنگ مـی شناختند، از موشک و کاغذ گرفته که تا جامدادی سمتم پرت مـی د که تا کمکی بـه آن ها کمک کنم. آن از همـه جا بی خبرها هم کـه نمـی دانستند دیروز مـهمانی بودم و چیز زیـادی نخوانده ام.

هی با حرکات چشم و گوشم طوری کـه مراقب نبیند تلاش مـی کردم بـه همکلاسی هایم بفهمانم کـه من هم دست کمـی از شما ندارم تازه یکی حتما به خود من جواب بدهد، اما انگار نـه انگار. چشمتان روز بد نبیند. چند نفر از دوستانم را مراقب کلاسمان درحال تقلب دید و از کلاس پرت کرد بیرون!

بقیـه هم کـه دست و پایشان را گم کرده بودند، بـه ناچار ادای نوشتن را درون مـی آوردند و الکی قلم را درون دستشان تکان مـی دادند! آن روز امتحان ما را هم پنج کیلو لاغر کرد هم فشارمان را زیـاد!! اضطراب و نگرانی درون چهره دوستانم بـه خصوص خود من، موج مـیزد. عرق جبین هم کـه بماند!!

به ناچار هرچیزی را کـه معلم درون کلاس درس داده بود و به خوبی گوش سپرده بودم را نوشتم. البته اضطراب و استرس ما شاگرد زرنگ ها به منظور بیست گرفتن هست و بـه نوزده و هیجده گرفتن راضی نمـی شویم ولی اضطراب همکلاسی هایم به منظور این بود کـه مبادا نمره شان ۱۰ نشود!!

صدای زنگ بـه گوشمان خورد و برگه هایمان را جمع د. عده ای با بی خیـالی بـه خانـه رفتند و عده ای هم مثل من بی سر و صدا کلاس را پیچاندند و عده ای هم نشسته بودند و غصه مـی خوردند. خلاصه جلسه امتحان آن روز ما داستانی بود به منظور خودش.

آدم حتما در امتحان زندگی شکست نخورد وگرنـه امتحان مدرسه را کـه با خواندن هم مـی توان پیروز شد! این بود انشای من

 

انشا ششم

اسم امتحان کـه مـیاد ناخوداگاه بـه یـاد تقلب مـی افتم ، البته فقط من اینطوری نیستم ، خیلی ها مثل من هستند و به محض اینکه اسم امتحان مـیاد بـه فکر تقلب مـی افتند. من وقتی سر جلسه امتحان هستم و چیزی هم بلد نیستم کـه بنویسم ، استرس همـه وجودمو فرا مـیگیره و با خودم مـیگم نکنـه مراقب امتحان مچ منو بگیره و ابروم بره . البته درون این مواقع ابرو خیلی مـهم نیست و اون چیزی کـه مـهمـه یـه صفر کله گندس. البته یک چیز هست کـه از صفر کله گنده هم بدتره ، و اون چیزی نیست جز اینکه بعد از امتحان همـه مـیگن خاک تو سرت کـه عرضه یـه تقلب هم نداشتی. بـه خاطر همـین وقتی سر جلسه امتحان تقلب مـیکنم خیلی حواسمو جمع مـیکنم کـه مراقب مچ منو نگیره. من خیلی تقلب مـیکنم و اکثر مواقع موفق مـیشم کـه یک نمره قابل قبول بگیرم حتی یک دفعه از روی دوستم تقلب کردم و نمره من از دوستم بیشتر شد. فقط یک بار کتابو زیر مـیز گذاشته بودم و با ترس خیلی زیـاد داشتم کتابو باز مـیکردم کـه مراقب از چهره ام متوجه شد ، اومد بالای سرم و کتابو ازم گرفت و با کمال خونسردی برگمو پاره کرد ، اونجا بود کـه طعم صفر کله گنده رو چشیدم.

از این انشا نتیجه مـیگیریم کـه تقلب و امتحان از هم جدا نمـیشوند و فقط حتما با خونسردی تقلب کرد که تا پله های ترقی را یکی یکی طی بکشیم.

منبع : سايت علمي و پژوهشي آسمان
براي ديدن ساير اقدام پژوهي هاوگزارش تخصصي ها وتحقيقات ديگر برروي لينک هاي زيرکليک کنيد
ليست دسته بندي شده بيش از 450 اقدام پژوهي مناسب
بيش از 250 گزارش تخصصي ارزشيابي فرهنگيان
تجربیـات ارتقای شغلی عالی و خبره فرهنگیـان
بیش از 300 طرح جابرآماده
مارادرشبکه های اجتماعی تلگرام اینستاگرام سروش و...دنبال کنید-کلیک کنید

اين مطلب درون تاريخ: شنبه 29 ارديبهشت 1397 ساعت: 12:39 منتشر شده است
برچسب ها : انشای ص 81 نـهم,انشا صفحه ۸۱ نـهم,انشا جلسه امتحان,انشا صفحه 81 کلاس نـهم,انشا کلاس نـهم صفحه 81,انشا جلسه امتحان نـهم,انشا پایـه نـهم جلسه متحان,انشا به منظور جلسه امتحان,انشا درباره جلسه امتحان,انشا به منظور جلسه ی امتحان,انشا امتحان,انشا درون مورد امتحان,انشا درون مورد جلسه امتحان,انشا پایـه نـهم,انشا مقطع متوسطه درون مورد امتحان,انشا پایـه نـهم درون مورد جلسه امتحان,انشا درون مورد جلسه امتحان پایـه نـهم صفحه۸۱,




[جواب سوالات نـهم - asemankafinet.ir جواب هی سوالات منطق دهم انسانی]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 04 Sep 2018 06:32:00 +0000